کد مطلب:90283 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:611

مراحل تکامل روح











دانشمندان گفته اند: در هر هفت سال، یك نوبت اندام اندام و سلول سلول وجود آدمی عوض می شود و به صورت دیگری درمی آید. كودكی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و كهولت با هم تفاوت دارند، اما روح انسان تغییر و تبدیل ندارد. روح كودكی همان روح نوجوانی، جوانی، میانسالی و كهولت است، گواه بر این گفتار، این است كه در سنین بالا، از خطرات كودكی و یا جوانی یاد می كند و می گوید «من» در كودكی این گفتم و مثلا فلان خاطره را به یاد دارم، اگر نه این بود كه روح آدمی در عمر بالا همان روح طفولیت است، چنین سخنی نباید صحیح باشد در صورتی كه صحیح است.

اما روح با عدم تغییر ذات، به تغییر صفات از اماره تا مرضیه، پرداخته و از سیر ملكی پرواز كرده، به سیر ملكوتی می پیوندد، زیرا نفس در جنبه ی ملكی از «اماره» آغاز و به اطمینان (نفس مطمئنه) تكامل یافته و به راضیه مرضیه و در نتیجه به ملكوت كه معراج اوست واصل می شود.

وصول به مقام رضا، همان و مرضی خداوند بودن همان، زیرا بنده در زی

[صفحه 107]

عبودیت، به مقام رضا می رسد و از آن پس، مرضی پروردگار می گردد.

معنای «فادخلی فی عبادی» استقرار در مقام عبودیت و «و ادخلی جنتی» رضوان پروردگار و قبول بندگی اوست.


روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم


ز كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود؟
به كجا می روم آخر ننمایی وطنم!


مرغ باغ ملكوتم نیم از عالم خاك
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم


من به خود نامدم اینجا كه به خود بازروم
آنكه آورد مرا بازبرد در وطنم


نفس آدمی پس از وصول به مقام اطمینان، لحظه ای از حركت و قیام الی الله غافل نبوده و تا به حد رضا، واصل نشود آرامش نخواهد داشت، در آن وقتی كه به مقام رضا رسید، آشیانه ی حقیقی خود را، بازیافته و ندای: «لا املك لنفسی نفعا و لا ضرا»، «و لا یملكون موتا و لا حیوه و لا نشورا» را سر می دهد.

در اینجا است كه خیر و شر، غنا و فقر، صحت و مرض همه و همه را عطا و فضل الهی می داند كه هر كدام در جای خود، مقدمه ی وصول او به انعام الهی بوده است.

دانشمندان اخلاق، برای این تسلیم محض و رضا به قضای الهی، مثالی ذكر كرده و می گویند:

«الراضی بقضاء الله كالمیت بین یدی الغسال، یقلبه كیف یشاء.»: راضی به خواست

[صفحه 108]

پروردگار، مانند مرده ای است كه بی اراده در پیش روی غسال افتاده، هر طور كه خواهد، او را به اینطرف و آن طرف حركت می دهد.

و در مورد مقایسه ی «رضا» با صبر و شكر، باید گفت مقام رضا از آن دو برتر و بالاتر است و در بعضی روایات آن را سومین ركن ایمان به شمار آورده اند. علتش این است كه راضی، صابر و شاكر، گرچه تمام توجهشان به خداست اما صابر و شاكر، ضمن این توجه، به پاداش نیز، توجه دارند: «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب»، پاداش صابران: «لئن شكرتم لازیدنكم» می باشد، اما در مورد رضا، جز محبت به محبوب كه حلال همه ی مشكلات است چیزی متصور نیست.

حكیم الهی سبزواری در شرح منظومه می گوید:


و بهجه بما قضی الله رضا
و ذوالرضا بما قضی ما اعترضا


اعظم باب الله فی الرضا وعی
و خازن الجنه رضوان دعی


فقرا علی الغنا صبور ارتضی
و ذان سیان لصاحب الرضا


عن عارف عمر سبعین سنه
ان لم یقل راسا لاشیا كائنه


یا لیت لم تقع و لا لما ارتفع
مما هو المرغوب لینه وقع


خشنودی و شادمانی، به آنچه خداوند بخواهد، رضا به خواست الهی نامیده می شود و صاحب این مقام، در مورد قضای الهی اعتراض ندارد. در مورد رضا شنیده شده كه: «ان الرضا باب الله الاعظم» بی گمان رضا باب بزرگ الهی است و «خازن جنه اللقا» را رضوان نامند. امتیاز رضا بر صبر این است كه فرد صابر، فقر را بر غنا، چون تقدیر الهی است می پذیرد، اما در نظر فرد راضی بقضاء الله، هر دو یكسان است. فقر باشد یا غنا، مرض باشد یا صحت، همه را با دید رضا و شادمانی تقبل می كند.

[صفحه 109]

از عارفی كه هفتاد سال عمر را پشت سر گذاشته، شنیده نشده است كه در مورد امر مكروهی بگوید، ای كاش این امر مكروه واقع نمی شد و یا اكنون كه واقع شده، چرا از بین نمی رود و یا در مورد چیز مرغوبی كه از دست او رفته، بگوید ای كاش از بین نمی رفت.

معنای «رضا» دو گونه قابل تصور است:

1. اینكه راضی بقضاء الله، آثار درد و الم و بلا و مصیبت را می بیند ولی احساس درد نمی كند و حتی اثر را نیز، درك نمی كند، زیرا وی تنها به جمال محبوب می نگرد و فقط معبود را ادراك می كند. این معنا گرچه عزیزالوجود است، اما برای بعضی كملین، تحقق یافته و اهل عرفان، این را عشق نخستین و یا عشق واقعی می گویند.


گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود كه ملامت كنی زلیخا را


2. با تنزل از مرحله ی نخست، راضی بقضاء الله درد را حس می كند، اما به وجود آن خشنود است. مانند كسی كه نزد حجام برای حجامت می رود و با اینكه تبغ حجام دردآور است، اما این الم و درد، برای بازیافتن صحت و سلامتی، مورد قبول اوست. و آن را تحمل می كند.

حدیث ذیل به مقام و تسلیم محض و مفاهیم رضای بقضاء الله به خوبی اشاره كرده و می فرماید:

«و فی الحدیث ان موسی علیه السلام قال: رب ارنی احب خلقك الیك و اكثرهم لك عباده فامره الله تعالی ان ینتهی الی قریه علی ساحل بحر و اخبره انه یجده فی مكان قد سماه له، فوصل علیه السلام الی ذلك المكان فوقع علی رجل مجذوم مقعد ابرص یسبح الله تعالی، فقال موسی: یا جبرئیل! این الرجل الذی سالت ربی ان یرینی ایاه؟ فقال جبرئیل: هو یا كلیم الله هذا.

فقال: یا جبرئیل انی كنت احب ان اراه صواما قواما، فقال جبرئیل: هذا احب الی الله

[صفحه 110]

تعالی و اعبد له من الصوام و القوام و قد امرت باذهاب كریمتیه، فاسمع ما یقول فاشار جبرئیل الی عینیه، فسالتا علی خدیه، فقال: متعتنی بهما حیث شئت و سلبتنی ایاهما حیث شئت و ابقبت لی فیك طول الامل یا بار یا وصول، فقال موسی علیه السلام: یا عبدالله انی رجل مجاب الدعوه، فان احببت ان ادعو لك تعالی یرد علیك ما ذهب من جوارحك و یبریك من العله، فقال: (رحمه الله علیه) لا ارید شیئا من ذلك، اختیاره، لی احب الی من اختیاری لنفسی (و هذا هو الرضا المحض كما تری) فقال له موسی علیه السلام: سمعتك تقول یا بار یا وصول، ما هذا البر و الصله الواصلان الیك من ربك؟ فقال: ما احد فی هذا البلد یعرفه غیری او قال یعبده، فراح علیه السلام متعجبا؟ و قال هذا اعبد اهل الدنیا.»:

در حدیث است كه موسی علیه السلام گفت: پروردگارا! دوست دارم محبوبترین خلق نزد تو و آنكه عبادتش، از همه بیشتر باشد، به من معرفی نمایی، خدای متعال به او امر نمود، تا به روستایی در كنار دریا برود و در جای خاصی كه برای او نام برد وی را ملاقات نماید، موسی علیه السلام به آنجا رفت و در آن مكان، چشمش به مردی كه به چند بیماری: جذام، پیسی و زمین گیری مبتلا بود و به تسبیح و تقدیس پروردگار اشتغال داشت افتاد، پس گفت: ای جبرئیل مردی كه از خدا دیدار او را خواستم كجاست؟ جبرئیل گفت همین مرد است. موسی گفت: ای جبرئیل دوست داشتم، به هنگام ملاقات او را مردی قائم اللیل و صائم النهار بیابم! جبرئیل گفت: این مرد محبوبترین خلق نزد خداست و از هر روزه دار و نمازگزاری عبادتش بیشتر است، هم اكنون ماموریت یافتم كه چشمان او را از او بگیرم، بشنو چه می گوید. آنگاه جبرئیل به دیدگان او اشاره كرد، ناگهان دو چشمش از حدقه بیرون آمده به صورتش افتاد و آن مرد گفت: خدای من تا زمانی كه خواستی، از این دیدگان كه نعمت تو بود بهره برم، بهره مند شدم و حال كه از من این نعمت را سلب نمودی، به خواست تو خشنودم، اما آرزویم را از خود قطع نكردی، آن آرزویی كه سراسر وجودم را در بر گرفته است و در

[صفحه 111]

آینه ی هستیم جز تجلی ذات تو چیزی را نمی بینم.

ای خدای مهربان! جز خیر برای بندگانت نخواهی و ای پیونددهنده ی بندگان به خودت، تا آنها را به مقصد برسانی.

موسی علیه السلام به آن مرد گفت: ای بنده ی خدا، من مجاب الدعوه ام، اگر دوست داری خدا را بخوانم تا چشمان از دست رفته را به تو بازگرداند و از بیماریها تو را شفا بخشد؟ گفت: هرگز این را از خدا نمی خواهم، هر چه را كه او بخواهد نیكوست و در برابر خواسته و مطلوب او خواسته ای ندارم! موسی علیه السلام گفت: شنیدم كه می گفتی یا بار یا وصول، آن مهربانی و پیوندی كه از خدا به تو رسیده چیست؟ گفت: از آن مهربانی و پیوند چه بهتر است كه در این روستا، كسی جز من او را نشناخته، یا او را عبادت نكرده است. یعنی خدا خود را به من شناسانده است و هر كه خدا را به حقیقت شناخت، تمام نعمتها و خیرها كه در راس آنها نعمت شناخت اوست به وی رسیده است.

موسی علیه السلام در حالی كه به راه خود ادامه می داد، با تعجب گفت: این مرد از همه مردم دنیا، عبادتش بیشتر و به خدا نزدیكتر است.


صفحه 107، 108، 109، 110، 111.